Dienstag, 12. Februar 2013


ندارم کسی‌ را که با من بماند
ندارم کسی‌ را که دردم بخواند
هر آنکس که آمد نگه کرد و رفت
نیامد کسی‌ تا حدیثم بخواند
تب حرمت عشق را در نگاهی‌ ندیدم
تمنا ز چشم خمارم بخواند
ز سر تا به پا در تب عشق افتاده بودم
بجان آمدم تا نگاهی‌ بماند
اگر آمدی تا دهی‌ جان بجانم
در آغوش گیرم که جانم بماند
چو چاووش آواز هستی‌ بخوان تا بخوانم
هم آوازی دل‌ به کامم بماند

Keine Kommentare: