دیده را بگذار بر جام دلم
تا نیفتد ذره آاش بر ماهتاب
لب فرو بستم که   می   نوشم ز چشم
چشم را بستم که نوشم آفتاب
آفتاب آمد به لب در شام عشق
عشق هم در جام دل آمد به خواب
شاعرهمان اشعار اسکنبیل هستم و برگرفته از کسی، مطلبی و کتابی نیست
 
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen