Montag, 17. August 2015
Donnerstag, 13. August 2015
وقتی زمین گریه کند
بجای قطرههای اشک
خونابه ی زمانه است
وقتی زمین گریه کند
گدازه یی ز قلب او
روی زمین نشانه است
وقتی زمین گریه کند
صدای نالههای او
پیش خدا ترانه است
وقتی زمین گریه کند
از غم و غصههای او
سنگ زمین سیلابه است
وقتی زمین گریه کند
برای من برای تو
زمانه را فسانه است
وقتی زمین گریه کند
جنگل و کوه دشت را
غمی ز آب و دانه است
وقتی زمین گریه کند
ابراش زخاکستر جان
برای او بهانه است
(حاکمی) مزدا
Dienstag, 11. August 2015
صحبت از عشق است و عاشق راه را گم کرده است
رهرو یی دیگر نداند راه آن میخانه را
ای بسا در کنج میخانه مرا صد ناله است
در کجا باید بنوشم جام بی جانانه را
وقت رقص بلبل بی همنوا هموار شد
روی خاشاکی ز باغی دور ، آن دیوانه را
گر که کور است یا کره است معشوق ،تقصیرم چه بود
درد ویرانگر چه غوغا کرده است این خانه را
رو به خورشید و فلک دیدار را دیوار نیست
زانکه پیشم نیستی زانو زدم دیوانه را
(حاکمی) مزدا
Samstag, 8. August 2015
به آهنگی بدل کن تو مرا
تا ساز گیتی را به ساز ارم
خروسه نور خورشیدی به به ناز ارم
به آهنگی که جان را دور ترها بر زبان ارم
غزلهایم چو آهنگی کهنسال است
و تو جان غزل باش از نسیم خفته در ساحل
سرایم را سراب عشق در جوش است...
به آهنگی بدل کن تو مرا
تا از نوای آرزو ها
من بکارم،لاله عشاق را
در آن کویر آسمان خسته ی تنها
تا گل بباراند
بجای ژاله یخ بسته در آتش
چه هنگامی بهار آید؟
(حاکمی) مزدا
Abonnieren
Posts (Atom)