Sonntag, 31. März 2013

سنگی‌ که آسیاب دلم را شکسته است
طوفان  یک نگاه ز چشم که بوده است
از ناله‌های سایه چشمی به باغ دل‌
انگار شعر دلم را سروده است
 دنیای من به دامن زلفش  به  آفتاب
مثل عروسکی  به کنارش غنوده است
اشکی نمانده تا که بشویم غبار چشم
چیزی نمانده چون همه  را او ربوده است
مینالم از فراق و به سر میروم ولی‌
راه دراز عشق چرایش نبوده است

Samstag, 30. März 2013


ماییم و صدای عشق
مائیم و ندای عشق
در چشم فروزانی
مائیم هوای عشق
گاهی‌ لب گیسو را
ما سجده به دل‌ کردیم
گاهی‌ به هوای او
کردیم هوای عشق

آویزه گلی‌ تو بهارم ،بهار من
آرام میروی ز بهارم ،بهار من
بلبل نیامده به سر شاخه ی امید
در خواب میروی  ز دیارم ،بهار من
هنگام صبح  بلبل دل‌ زار میگریست
از درد غنچه یی ز بهارم،بهار من
در شوره زار خرمن ایام خفته ام
با هر بهانه خزان است بهار من
شاید که شور  طراوت کند بهار
در سایه یی که نور نگاه است بهار من
با اشک چشم شویم. آن راه سرد را
تا بوسه‌ یی زنم  به بهارم ،بهار من
فریاد ماه و مهر در این آسمان دل‌
در شوق عشق بهار است ،بهار من

Freitag, 29. März 2013

وای از گردش این چرخ غریب
هوشم از دست برفت
جای مهتاب   در این شا م غریب
نور و هنگامه خورشید کجاست
شب شب‌ها و نویدی از دور
تو بمان  چل چله‌ها می‌‌آیند
چشم‌ها را در ستاره بارند
نور آنجاست که میثاقی هست
ذره یی نور در او باقی‌ هست

دوستی‌ را عشق است
دوستی‌‌ها عشقند
خانه یی ویرانه
کنج دیوار اطاقی نمدار‌
که پر از واهمهٔ ها  از ترس است
و نشانش بن بست
خفته در سینه ما
با نگاهی‌ در خود
 دوست را منتظر است
دوستی‌ یعنی‌ عشق

من هم از سبزی آن باغ خدا میترسم
که  دورنش  همه گلهای اقاقی  خشکید
بوی یاسی هم نیست
برتن آن گل‌  سرخ
 بجز این چند  خار  چیزی نیست
سبزی باغ  خدا در خوابم
لانه ی  گنجشکی است
که ز تنها یی  ها
خزه‌ها سر سبزند
پر  پرواز درونش  خشکند
سبزه از سبزی آن باغ خدا است


شاید نشانه‌ها  ز نشانی‌ فراری اند
وامانده در قفس ز نشاندار فانی اند
شاید که آن نسیم تبسم دروغ بود
در گیر و دار عشق زمستان بهاری اند

Donnerstag, 28. März 2013


در بند عزیزانم ،خود خویش نمیدانم
گهواره داوودم  از  ملک سلیمانم
یاران  چو بهار دل‌،وابسته بکار دل‌
از هیچ شوم چیزی از خویش نمدانم



دل‌ ما دل‌ نبود چونکه دلی نیست در این دل‌
به تمنا نه کشانیم دل‌ خویش در این دل‌
صحبت موی تو و رو تو افتاده در این دل‌
به خجالت   چه کشانیم  سر خویش به این دل‌
گل‌ مهتاب شبی در دل‌ ما روشن شد 
جز  دو چشمان توراهی‌ نبود در این دل‌
راه گم‌کرده  چه راهی‌ برود تا دل‌ دوست
دوست دل‌ داده بجایی  که نداند این دل‌


سهم دل‌ در دل‌ بیگانه ندارد جایی‌

گًل سودائی عشق

در به در


خانه به خانه

چوو سر بی‌ چشمی

بی‌ زبان با صد گوش

شنوا نیست به حرف و سخنم

باز هم سر بزند هر جایی‌

بار ها غنچه او پر پر شد

نشده گًل پر شد

به ندیدن بهتر

بی‌ زبان روشن‌تر

رنگ سرخی دلم خون تر شد

راه دراز عشق چنین است عاشقان
مرغان عاشق اند که پیوسته میروند
رقصی به جام باده و بلبل به شاخسار
همراه نو بهار به افسانه میروند
آن راه عاشقی که پر از سنگ و خار هست
در گیر و دار عشق چوو دیوانه میروند
در شعله‌های عشق فقط نور شمع نیست
اما برای عشق چوو پروانه میروند
منزلگهی است  در سبد روزگار ما
همراه دل‌ نشو که به ویرانه میروند
باید گرفت رشته دل‌ را ز دست یار
ورنه به پای خویش به بتخانه میروند
پنجره یی رو به خانه امید
نگاهی‌ به جای پای سفید
تا تک درخت آواز‌های بهاری
با من بیا
وگرنه در کوچه‌های تنگ و تاریک
سایه یی هم ،سایه مرا ندید
ای‌ صاحب دستار نزن بر سر من سنگ
عاشق به وصالی است در آغوشش تنگ
من جامعه دریدم که بیابم او را
حتا به نگاهی‌ نشدم در او رنگ
منظور من از کعبه و بتخانه دل‌ توست
برخیز که با دل‌ نتوان شد در جنگ
مستی به دل‌ ما همه آفاق بریده است
من در طلبم تا که چه گویی تو به آهنگ
فرشی است در این میکده خون شده ،بنشین
دستی‌ چوو در آغوش خدا با ‌یک رنگ

Montag, 25. März 2013


ما در سفر عشق مریدیم و غبار ایم
آنجا که بهار است نویدیم و قراریم 
در لانه ما سبزی عشاق ببارد
گرمیم بر این بال ظریفی‌ که سواریم

Freitag, 15. März 2013


طلوعی  در غروب
سجده یی بر سنگ
از سجده‌های پر سنگ
مدفون در عرش
در سنگ مزار خورشید  تنگ
عسل‌های شور 
حاصل اشک زنبور
از خون گًل‌های عاشق
با پیغامی از دور. 

چشم‌هایم را 
از چشمه خورشید درآورده‌ام ،تا
اشک‌هایش سنگها را جاری کند
چشم‌هایم را 
از چشم خدا در آورده‌ام ،تا 
ببیند آنکه را بر دلم سنگ میزند
چشم‌هایم را 
در چشمه چشم‌هایم می‌فروشم،تا
باور شود که
میخوام همچون سنگ جاری شوم

Mittwoch, 13. März 2013


مستیم که هستیم در این عالم هستی‌
راه دگری نیست در این دیر زمستی


تعداد محدود 
شاید هم دورند و نا محدود
کمکم کن که سر کشم از این خرابه آباد
هنوز که نفس‌ها نه گشته‌اند مسدود
پروا چرا 
از کوه دود

Sonntag, 10. März 2013

راهی‌ میان بر است در این کوره راه دل‌ 
جایی‌ قدم نهاده یی که زند بوسه‌  آه دل‌
گلهای عشق پر پرواز  در لب اند
آنجا کجاست که زند پرسه ماه دل‌

Dienstag, 5. März 2013


 گذر از حجاب

نمی‌خواهم پاپوش من باشی‌

در زیبایی آئینه کودکی ها


چشمانت به پلک آرسته است

اصل من این است

Montag, 4. März 2013


مطمئن باش که او سایه نبود
و خیالی که نباشد نامی‌
به کدام سوی،
ته این کوچه بن بست
بال و پر ناپیدا است 
زیر مشتی از خاک
سفری از بامی

Sonntag, 3. März 2013


نبض من بی‌هوش است 
از درون یخزده است
گر چه  فواره خون در قلبم
همچو دیگی‌ غلیان میجوشد
نبض من بی‌هوش است

Samstag, 2. März 2013


آسمان من و ما برق نگاه من و توست
ابر‌هایش ز تمنّای جهان من و توست
رنگ آبی شده آاش راز میان من و توست
سایه عشق    به دلدار زبان من و توست