Samstag, 18. August 2018



من سایه ی هیچم
تو هم صاحب هیچ
ای هیچ بدان
بهتر از این هیچ
نه.هیچ
گر هیچ تویی
هیچ منم
این همه هیچ
مستان اگر هیچ اند
وتو مالک هیچ
در هیچ بمان
ای همه هیچ
مزدا
یک قدم مانده ز ته مانده سال

و به سرّ خوردن سالی‌ پر بار

ارغوانی‌ باشیم

سوی نوروز بزرگ

که نوید از نو هاست

شادتر از هر سال

بشکفد غنچه گلهای بهار

از ضمیری بیدار

مزدا



درنظام عشق من دیوانه ام
ازمرام عشق من ویرانه ام
من که ازسرما به گرما میروم
بوی موی عاشقی را خانه ام
همسفر با باد می تازم بپیش
تا به ارامش رسم پیمانه ام
وصل یاری را نمی داند خراب
درخرابات زمان دردانه ام
شمع اگر باشی و سوزی با دلم
در کنار شعله ات پروانه ام
مزداا
هرکجا هستی تو خودرا ریشه دان
ازبرای عشق خودرابیشه دان
بیشه شیران زرندان پر کشد
تا که هستی از وجودشیشه دان
شیشه ها بران و تیز انددر وجود
ناتوانی راضمیر تیشه دان
هرزمان ازعشق می اید سخن
در سخن در افتاب اندیشه دان
هرکجا ایم روم تا هرکجا
تو اگر ایی بیاو پیشه دان
مزدا