Donnerstag, 30. März 2017

ریاب مرا که یار پنهان منی

چون لاله سرخ در گلستان منی

هر چند که هم نشین بی‌ جا شده ام

خوش بوتر از آن هزاردستان منی

میخانه من که بوی باران دارد

در کوچه‌ بن بست پریشان منی

هر لحظه که یاد تو کنم مست شوم

در عمر فصول من ، بهاران منی

مزدا

Donnerstag, 23. März 2017

اله در بیمار جولان می‌دهد
اشک‌ها را هم چوو باران کرده ایم
ساکتیم و ساکن کوی بهار
درد را در چشم پنهان کرده ایم
برگهای نازک انگور را 
خمره انگور رندان کرده ایم
جنگل انبوه را سوزانده ایم
کوه را غول خیابان کرده ایم
مزدا

Dienstag, 21. März 2017

حال من گوید که از من خوشتر است
هرچه میگوید .حکایت خوشتر است
بال من بسته است دردستان تو
غنچه ها خشکیده در دستان تو
ازچه رو افتاده ام در پای تو
گاه می نالد خدا از جای تو
پر شده از سوته ها این جام ما
جای شهد وانگبین .یخ  کام ما
جای دل همم جام خون بنشسته است
دردل و روحش جنون بنشسته است
هرکجا را او نداند راه نیست
روی سقف خانه ما ماه نیست
سرنوشتی را نوشتند از ازل
ان ازل باید که میمرد از ازل
من کجا و عشق در باران چرا
در بهار دوست بی یاران چرا
مزدا

Samstag, 18. März 2017

وقثی که عشق تو لبخند میشود
دنیا به کام تو چون قند میشود
وقتی که عشق وادی خودرا کند خموش
برپام هر نگاه خیره ودربند میشود
وقتی که عشق درد ندارد چه می می شود
سودای سفره اسپند می شود
مزدا

Samstag, 11. März 2017

اینجا منشین که غصه‌ها بسیار است

گر جام شرابی شود از خون باب است

ما در میکده عشق ننوشیده شراب

هم باده ما صاحب دل بیمار است

زنجیر به پا نیست ،بسر زنجیریم

با بوسه‌ گل بخاک ،صد دیدار است

فردا که بهار از زمستان زاید

در کوچه‌ عشق یک سخن بسیار است

مزدا

Samstag, 4. März 2017

زمین تعادل ندارد
من مهاجرم
از چه باید بترسم
از داشته‌ها یا نداشته ها
مثل حباب شده ام
من مهاجرم
اگر پرنده‌ها از قفس آزاد شوند
آنوقت
باور‌هایم را سکوتم میشناسند
من مهاجرم که 
زمین تعادل ندارد
مزدا

Mittwoch, 1. März 2017

من که در گیر فلک  پیر شدم
از ندانی که گذشت ،سیر شدم
همگی‌ مرده ،ولی‌ فریادیم
داد خواهیم چرا  بیدادیم
من دهان بسته ،  سر و رو بسته
این چه روزی است که   بی‌ هم شادیم  
مزدا