Samstag, 30. Juli 2016


نشکن آینه ، دنیای مرا
که من از شیشه قلبم به تو‌ها  مینگرم
در نگاهم گم شد
قاصدک با همه ی پرهایش
پتک فریاد زند
روی سندان یکی‌ آهنگر
هم صد ایش نشوم
که خود آهسته بنالم 
و بگویم بهتر
مزدا

Donnerstag, 28. Juli 2016

یاری چه شد که یار خرابات گشته ایم
بر ما چه رفت که با د پر از آب گشته ایم
از خیزش زمین بسوی سماوات ناله شد
خاکی اگر هوا رود ،پر و پرتاب گشته ایم
هردم خرافه یی و توهم نثار ماست
در خواب خود بلرزم و بی‌ تا ب گشته ایم
رویای آن جهان که فقط وعده است و هیچ
با عشق حوری، شهد می‌‌ناب گشته ایم
بر خیز تا که زنده بمانیم در فلک
ور نه به مثل جمجمه اسباب گشته ایم
مزدا

Donnerstag, 14. Juli 2016

Montag, 11. Juli 2016

آنچه پندار است ،پندار شماست
آنکه بیدار است بیدار شماست
زورق بشکسته ی این زندگیی
از خیال ما و رویای شماست
کم نگردد طول عمر و حال ما
تا که پیمانی ز پیمان شماست
شاید اینجا روزگار ما چو با د
میرود ،چون روز دیدار شماست
آنکه بیدار است ،دریای غم است
خواب و بیداری ز فردای  شماست
بر خلاف عشق  ما بشکسته ایم
این شکستن‌های آوای شماست
ساحلی را جستجو کردیم و باز
روحمان سردابه پای شماست
هر قدم نقشی‌ است از احوال ما
این هنر‌های توانای شماست
مزدا

Samstag, 2. Juli 2016

جنس من از شیشه است
گر‌ چه سنگی‌ است ز سنگ
در گدازی جوشان 
شده‌ام تنگ بلورین دوتا ماهی‌ ریز
یا که از پنجره ی خانه ی تو نور رسانم به همه
یا که آن عینک بشکسته ی آن مرد فقیر
نشکن با زدن ضربه به من، جنس مرا
نشکن 
سنگ به نور آغشته است
نه شکن دنیا را
که من ازشیشه ی قلبم به تو‌ها می‌‌نگرم
در نگاهت گم شد
قاصدک با همه ی پرهایش
چون تو سنگی هنوز
باور تو بشود یا نشود
فاصله تا خورشید
یک نگاه است از شوق
تو هم از پنجره خانه ی من
بوسه‌ یی بر خورشید
و نزن سنگ به سنگ
مزدا