Samstag, 31. Januar 2015


محرم نمی‌‌شناسد این قلب عاشق من
کعبه ی من تو بودی از دید عاشق من
کافر شدم چو رفتی‌،قبله به آسمان رفت
رویای من پر از عشق، رویای عاشق من
گر میروی به سؤ یی ، آنجا که من نباشم
گیرد هزار آهم، دامان عاشق من
بستم به چشم مستت، قفلی به نام عشقم
راهی‌ که میروی تو، رویا است عاشق من
افتاده‌ام فراوان ،با سنگ حسرت عشق
بر خواسته‌ام به نامی‌، با نام عاشق من
(حاکمی)

Mittwoch, 28. Januar 2015


دلم درمان نمی‌خواهد
ترا با درد می‌خواهد
اگر دردی
اگر دیوانه ام
تو همانی
من همینم
من
دلم درمان نمی‌خواهد
من
دلم پایان نمی‌خواهد
(حاکمی)

Dienstag, 27. Januar 2015


سفر ی به سوی ماه و سفری به عمق خورشید
چه سفر‌ها که نکردم که ببینم تو کجایی
من ز ناهید و زحل عبور کردم که ببینم
رخ زیبای ترا ،من چه کنم از این جدایی
برسد که نیست گردم و نبینمت برویا
بسپارمت به دستی‌ که شنیده است رهایی
تو ثوابی ، تو گناهی،تو هرآنچه بوده هستی‌
همه هستیم تو هستی‌ ،تو بکن مرا صدایی
(حاکمی)

Montag, 12. Januar 2015


به چه سادگی‌
احساسم را
در رودخانه ی عمرم به آب دادی
خورشید هم
زنده بودنم را
در کوره درونش سوزاند
در همین نقطه می‌مانم تا قیامت
تا با صدای تو بیدار شوم
تکرار روز‌های بی‌ تو بودن
امواج بی‌ صدای شکفتن شکوفه یی
در کویر زندگی‌ است
سر زمین ذهنم ،از خشک سالی‌
ترک برداشته است
تو نیامدی که باران ببارد
(حاکمی)

Sonntag, 11. Januar 2015


حرف من
پژمردن ذهن من است
که تو در آن بودی
در گذر گاه دلم
تو هنوز‌م خوابی‌
که فرو رفته به دنیای خیال
و هوا می‌خواهد
دل‌ سرگردانم
ذهن من آشفته است
باز کن در ها
آفتاب در قفسی زندانی است
نور تو پنهان است
وه‌ چه درخواب غروب
(حاکمی)
بیاد شاهپور علیرضا در چهارمین سالگشت  پروازش
هرگز گمان مبر  که فراموش میشوی
با شعله‌های سرکش عشقت به مام مان
پیر و شکسته و خاموش میشوی
هرگز سحر نگردد در باور زمان 
جز تا غروب نور
بعد از سیاهی شب‌های زندگی‌
با یک طلوع دیگر خورشید
در باور همه
تو یکه تاز و وجهه چاووش میشوی
سردار سربدار
زمان ناگزیر تو است
بی‌ نام تو ،امید شکسته است در قفس
همراه پشت‌های خمیده ،ز درد و رنج
با  بستر خزر ،تو هماغوش میشوی