Montag, 30. Mai 2016

آنکه پیش ما به ناز آید تویی‌
آنکه در خوابی‌ به راز آید تویی‌
این تویی و آن تویی‌ در پیش ما
آنکه در وقت نیاز آید تویی
رفتن روح از بدن در کار نیست
جسم بی‌ جان را به ساز آید تویی
خرمن محصول عمر ما شدی
در نهایت بسته، باز، آید تویی‌
می‌ روم راهی‌ بسوی راز تو
همدم مرغان  به ناز آید تویی
مزدا

Donnerstag, 19. Mai 2016

نقطه وصل تو هرجا هست هست
نقطه وصل من از پا بسته است
پای من زنجیر در عشق است و بس
تو کجایی، یار هرجا هست هست
نیستم در خود که او خود در من است
لعل در دریا و هرجا هست هست
گنج نور از چهره تابان او
روشن و تاریک هر جا هست هست
مزدا

Mittwoch, 18. Mai 2016

ما حریم عشق را بشکسته ایم
حرمت دیوانگی را بسته ایم
درد‌های عشق از دیوانگی است
آسمان را در قفس پر،بسته ایم
خویش را در خویشتن ازرده ایم
آفتاب زندگی‌ را بسته ایم
تا به خورشیدی رسیم جانی کجاست
نانرفته راه عشق را، خسته ایم
از شراب ناب تا عرش خدا
با شراب عرش پا را بسته ایم
مزدا

Dienstag, 17. Mai 2016

چرا باورم را تو با غم شکستی
 بجایش نشستی و با  دل شکستی
بساز از شکوفه در این شاخه خشک
که از باد روییدم و بادبان را شکستی
خزان بر سر شاخه‌ها شاخه سازد
به زردی و خشکی  نشان را شکستی
چه صبحی‌ بجا مانده در جام دنیا
به خونابه دل، جام زرین شکستی
مزدا

Samstag, 14. Mai 2016

هرکجا  رفتم که بینم روی دوست
عشق را دیدم که سرگردان اوست
قلب او ، چون مهر ،می‌ تابد به عشق
خنده در چشمان چون آهوی اوست
فارغ از دنیا به معراجم ببر
سینه می‌‌سوزد نداند کوی دوست
استخوانی مانده از اوراق من
هرورق را می‌‌زنی‌ از آن اوست
پیش پای برگهای سبز خشک
اوفتادم، در پی‌ دنیای دوست
مزدا

Mittwoch, 11. Mai 2016

خواب این ایمان از آن ایمان شدم
از خودم در ناخودم پنهان شدم
در همان راهی‌ که میرفتم چوو دل
با دلم در آن دلم پنهان شدم
عمر را همراه کردم  با بتی
خود بتم ،بشکستم و نالان شدم
آب و خاکم را ملخ‌ها میخورند
در کویرش درد بی‌ درمان شدم
‌‌ای بسا حالی‌ زمستی با شراب
در شراب کهنه یی جانان شدم
مزدا