Dienstag, 29. September 2009

!!!!!!!ستارگان دریا
نه قابل سکونتید
نه نور در شماهاست
در آن محیط زندگی
آب شما گواراست؟
سنگر گرفته از موج
موجی که، بی سر و پاست
من در کنار آبم
چون ساحلم که، دریاست
!!!!!!!ستارگان دریا
پنج پایگان بی پا
آن حرکت درونی
از نور شمع دریاست؟
درآسمان بختمان
گویا ستاره ای نیست
موجی که، خود نجنبد
تاریخ را معماست


گون
چو رفتی، آفتاب هم رفت
و گرمی هوا ز آفتاب و تاب هم رفت
ودیواری ز ابر آمد
پر از ذرات خاکستر
نه می تابد، نه می بارد
چو رفتی، همرهت این آسمان هم رفت
وتنها مهربان هم رفت
ومن ماندم وتنهایی
چو تو رفتی
نمی تابد دگر چیزی
که، سازد بستری از راز
و آید آن زمانی که، کنم پرواز
به سوی دست های بسته و ناباز
چرا همچون که، رفتی
هم زبانم هم رفت




گون
پس از مردن
ندارم خاطری از کس
کفن پیچم کنید از سبز
اگر آید چو رستاخیز
ببینندم
هنوزم سبز

گون