Freitag, 26. April 2013


به نازم به نازم  به میخانه دل‌ به نازم
به سازم به سازم به یک مشتی از گل‌ به سازم
مرا با گل‌  و درّ غلتان چه حاجت
نوازم نوازم به تاری که در دل‌ نوازم
هوایی ندارم به شبهای شبگرد
بدون ستاره به شب‌های رازم
به نازم  به نازم گر آرامش جان بمانی
زمین و زمان را به سازم ،به نازم

Donnerstag, 25. April 2013


در این بهار عاشقی خزان به سر نمیرسد
سپیده امید هم به چشم تر نمیرسد
گره نزن تو اشک را به درد دیدگان من
بشین دمی کنار من که عشق سر نمیرسد
زبانه‌های آتشی که گر زدی به دامنم
دعای من چو آتش است  چرا خبر نمیرسد

Mittwoch, 24. April 2013


آی‌ آفتاب داغ بسوزان تو جان من
جسمی‌ نمانده تا که بسوزد توان من
بودم چو سنگ خاره و خارا به کوی دوست
آتش بزن تو هرچه توانی‌ جهان من
اشکی نمانده تا کند دیده‌ام سراب
آتش زده به دامن ایمان زبان من 
فریاد گریه ز غصه مجالم نمیدهد
خشکیده  شد ز ریشه تمام فغان من
جانی ز جان نمانده تا که دهم  در ره‌ دلم 
افسوس  پر کشید ز غصه یارم روان من

Montag, 22. April 2013


ما هم به کنج و گوشه میخانه رسفته ایم
افسوس بی‌ سر و بی‌ جامهٔ رفته ایم
ساقی که گم شده است ز راه قریب ما
بنشسته در خرابه و دیوانه رفته ایم
سوی هوای دوست قدم می‌زنیم  و باز
چون سایه اش به قامت افسانه رفته ایم
حالی‌ ز مستی خود  ما  ندیده ایم
تا آمدیم  در نظرش ، ساده رفته ایم 
دردی ز درد‌های مرا تو  ز جان  ببین
بگذر‌ ز عشق همره  آن باده  رفته ایم


چه دردی می‌‌کشد این  جسم  بی‌ روحم
که او همراه با من نیست
و میداند لگد بر پیکرم احساس می‌‌گردد
خودش  من را به گورستان 
بی‌ عشاق مدفون کرد
به آرامی که دردش را نفهمیدم
و تابوت وجود من هنوز احساس میداند
صدای سرد او در گوش مینالد
نمیدانام که میداند زبان عمر یعنی‌ چه
نفس‌هایم ز تنها یی ز جان رفتند
به آرامی یک اندوه  بی‌ مرزی
و آوای  پر پرواز گنجشکی 
که رفته  خاطرم از یاد
صدا را من نمی‌‌مانم
 که با من همصدا گردد

Sonntag, 21. April 2013


خاطرم هست اگر ماه نباشد ،چه شود
خاطرم   هست  اگر بید بلرزد  ز چه‌ها میلرزد
خاطرم هست بهار  با چه ز بان می‌‌ آید 
خاطرم هست که سر ما چه نشانی‌ دارد 
و شکوفه ز کجا میروید
خاطرم هست  که گلبرگ ضعیفی که تو میپنداری 
به سر  شاخه خشکیدهه نمی‌‌آید باز
خاطرم هست که تو سایه نشین قدمی   ناپیدا
یا بهمراهه  حروفی از عشق
دائماً در سفری
خاطرم میماند که تو
بازیچه یک دم هنری
و عروسک بازی 
خاطرم میماند که عروسک نشوم
که شوم همبازی
خاطرم میماند که 
سفر در پی‌ دردی است که
فریاد ره‌ دور 
مرا میخواند
پای من تاول عشقی‌  ز سرم  داد نشان 
که نمی‌فهمیدی
تو بدنبال  عروسک بازی

Donnerstag, 18. April 2013


باور  کوه  از دشت 
یا که باور دشت از کوه 
شعرم به دامن صحرا چو قأیقی است
اینجا چه ناله یی است که در سینه می‌تپد
این سینه چاک کوه که در دشت خفته است
باور نمیکند که در او روح خفته است
سازی که دشت بر لب این کوه  میزند 
رخسار کوه با لب اندوه  خفته است
دریاب  یار غریبم  مرا چوکوه
ور نه خرابه یی است که در روح خفته است

Dienstag, 16. April 2013


آی‌ کعبه دل‌ بهر کجا باشی‌ تو 
در زورق دل‌ چه بی‌ ریا باشی‌ تو 
هر بوسه من به خاک پایت مادر
تو در  نظرم  پیش خدا باشی‌ تو


آی‌ کعبه دل‌ بهر کجا باشی‌ تو 
در زورق دل‌ چه بی‌ ریا باشی‌ تو 
هر بوسه من به خاک پایت مادر
تو در  نظرم  پیش خدا باشی‌ تو


هر ناله من هزار راز است امشب
مجنون شده در رهی که باز است امشب
امشب گذری به باغ عشق آماده ام
فریاد من از سرا ی ناز است امشب
گلهای شکسته در کناری از زار
گویا که ستاره اش دراز است امشب
من از نفسش عاشق رویش گشتم
او همسفر سایه ناز است امشب
چون اشک ز چشم ابر می‌‌افتم و باز
خشکی کویر شیب فراز است امشب
اه  آی‌ پر پروانه مجنون به نشین
خونبار شدیم وقت نماز است امشب
ایوان دلم هشته چو ویرانه ایران
از خویش نگویم که چو ساز است امشب

Sonntag, 14. April 2013


توی این باغچه کوچک دل‌ 
گل‌ باید کاشت
گل‌ کاغذی که نه
گل‌ نرگس
گل‌ یاس
سنبل و یاسمن،لاله عشق
یا که جایی‌ به شقایق بدهیم
اصل گلکاری ماست توی این باغچه ها 
یا که در تابلو دلداری
بذر گل‌ باید کاشت


آی‌ رهگذران 
خوب ببینید که دل‌ فرش زمین است
آهسته تر از حوصله عمر قدم بردارید
آرام قدم بردل دیوانه من بگذارید
پیغام رسیده است
که دلی‌ زار
در این وادی و بازار
خریدار ندارد
دل‌ کندنم از این دل‌ خود سوز
که اصرار ندارد
تقدیم به هر رهگذری 
رهگذری سوخته در دل‌
که اقرار ندارد


شعرم به دامن صحرا چو قایقی است
در داشت سینه‌ام غم طوفان عاشقی است 
با من وفا نکرده جفا میکنند  رفیق
افسوس سایه نیزار ، عایقی است
اینجا که پشت پرده شب  پرده‌ها کشند
خورشید گمشده  پی‌ مینای عاشقی است
در جنگلی‌ به وسعت دریا ی آفتاب
دستم نمیرسد  که بگیرد  . مراقبی است
بر تو سلام عشق از این راه دور با د
بنگر که زیر پای تو من  چون شقایقی است

Samstag, 13. April 2013


ملامتم نکنید آی‌ هزاره‌های خموش
در این سرای غریبانه  من ندارم هوش
اگر به کنج فلک داغ آرزو دارم
دلی ز غصه تنهای و نهانی جوش
شکایت از سر سودا به یار خود گفتم
تبسمی ننمود و نوازشی در گوش
به سیم و زار نفروشم‌ دلی که عاشق شد
به پای دل‌ به نشستم که تا شوم مدهوش
خیال زلف و دو چشم خمار او از من
نمی‌ رسد به سرا پرده‌ام دمی آغوش

Freitag, 12. April 2013


این جام شراب ناب را  سر نکشم
جز باده عشق را به بر من نکشم
مستی به شراب  زندگانی‌ مستی است
زین مستی  خود زمست کمتر نکشم
پیمانه بده  که ساقی مستانی
زین باده پرستیم شرر من نکشم

Donnerstag, 11. April 2013


دلم هوای سفر دارد از غم بیداد
خدای من چه نشستی که سر دهم بر با د
بیا که می‌‌شده غرقه بخون کنار دلم
تو جام پر کن و من می‌‌خورم ز باده  با د
هزار بار از آن وعده‌های عشق چه شد
نیامده است کنارم چوو لحظه‌ی در یاد
چه بهتر است نشینم به کنج عزلت خویش
کنار ساغر و می‌‌خوش شود دل‌  نا یاد.


هوا که سرد سرد هست
جوانه‌‌ها هوس کنند؟
جوانه‌ یی که سرد شد
گلی‌ برای شاخه هست؟
اگر تبسمی شود
جواب عشق درد هست؟
اگر که رویشی شود
جوانه‌‌های تازه  هم
گلش گلاب میدهد؟
در این فضای غم زده
ز شاخه‌های خشک شده 
گلی‌ پر آب میشود؟
هوا که سرد سرد هست
نشانه خشک میشود
نشانه‌های زندگی‌
خمار مشک میشود
نشانه و جوانه‌ ام 
نمرده خشک میشود
به نور احتیاج نیست
در این هوای یخ زده
جوانه‌ یی نمانده است
که تا نفس کشد بهار
بهار سرد  روی من
ز اشک اختیار نیست
نزن به سایه‌ام تو دست
که میرود ز پیش من
همین نفس که همدم است