Montag, 31. Dezember 2018

تو هم با من بیا٬مهتاب تنهاست
خمیر عشق در دریا است٬دریاست
توهم با من بیا٬ جشمم پر اب است
که زیر چشمه ها غوغاست٬زیبا ست
توهم بامن بیا اینجا کویریست
که زیر بوته اش جا پای دریاست
تورا با من زمانی زندگی بود
ولی اکنون درختی خشک پیداست
من و تو خاک را با خون نویشتیم
بمان در خون که خون خاک دریاست
(مزدا)

Sonntag, 30. Dezember 2018

شب بیداری یاران همه را مست کنید
تا نبینند خرافات ودگر های شما
(مزدا)

Montag, 26. November 2018

خبرت هست که با من سرسودا داری
چون نمانده است دلی از که تمنا داری
بوستان رفت٬گلستان دلم پرپر شد
گرچه از عشق خبرنیست خبر هاداری
یاد ایام که با عشق سفر میکردم
سفرم سوخت به اهی که تو با ما داری
مرغ دریایی دل تشنه ابی است بدل
اب شور ته دریا و چلیپا داری
مزدا

Samstag, 22. September 2018

من از خودآی خودم هستم و
خدا زمن است
من و خدا حقیقت تلخیم
همچو جام شراب
بخوان حدیث ،همانندافتاب خراب
مزدا

Dienstag, 4. September 2018

صحبت از عشق چرا
خون من خون تو نیست
خون بهای تو بیارزد
سفر عشق مرا
از کجا تا بکجا شرح نویسم ازخویش
که من از خویشتن خویش پریشان نشوم.
مزدا

Samstag, 18. August 2018



من سایه ی هیچم
تو هم صاحب هیچ
ای هیچ بدان
بهتر از این هیچ
نه.هیچ
گر هیچ تویی
هیچ منم
این همه هیچ
مستان اگر هیچ اند
وتو مالک هیچ
در هیچ بمان
ای همه هیچ
مزدا
یک قدم مانده ز ته مانده سال

و به سرّ خوردن سالی‌ پر بار

ارغوانی‌ باشیم

سوی نوروز بزرگ

که نوید از نو هاست

شادتر از هر سال

بشکفد غنچه گلهای بهار

از ضمیری بیدار

مزدا



درنظام عشق من دیوانه ام
ازمرام عشق من ویرانه ام
من که ازسرما به گرما میروم
بوی موی عاشقی را خانه ام
همسفر با باد می تازم بپیش
تا به ارامش رسم پیمانه ام
وصل یاری را نمی داند خراب
درخرابات زمان دردانه ام
شمع اگر باشی و سوزی با دلم
در کنار شعله ات پروانه ام
مزداا
هرکجا هستی تو خودرا ریشه دان
ازبرای عشق خودرابیشه دان
بیشه شیران زرندان پر کشد
تا که هستی از وجودشیشه دان
شیشه ها بران و تیز انددر وجود
ناتوانی راضمیر تیشه دان
هرزمان ازعشق می اید سخن
در سخن در افتاب اندیشه دان
هرکجا ایم روم تا هرکجا
تو اگر ایی بیاو پیشه دان
مزدا