Montag, 23. Juni 2014

به استقبال شب نمی‌روم
تو  میدانی‌
ستاره  ام را دوست دارم
میدانم که
سیاهی‌ها را 
با طلوع خوشید
و
آمدن تو
بدرقه خواهم کرد
گلهای باغچه
در انتظار  تو
 زمین گیرند

Freitag, 20. Juni 2014


تو آن درمان بی‌ درمان دردی
اگر چه که زنی‌ ،اما تو مردی
وفای تو صفای تو بهار است
ز سرمای بهار من تو سردی
اگر من زنده‌ام  زندانیم من
ترا گویم تو مردی و تو مردی
(حاکمی)

Donnerstag, 19. Juni 2014

آنچه تو گفتی‌ نشد از درد ما
ذره‌ای کمتر..که خود شّد درد ما
آفتاب عمر بر ما شد حرام
آمدی ،،رفتی‌،،نفهمیدی کدام
آب و باران زاده اشک منند
چشمه‌های جان من مثل همند
ساربان گم کرده ره‌ در رراه دوست
کاروانش تشنگی هم راه اوست
خالی‌ از هر گونه امیدی شدیم
در مسیر با د چون بیدی شدیم
تا به کی‌ این خرقه بر جان من است
بندگی، تحقیر، در نان من است

Dienstag, 17. Juni 2014

در آسمان عشق مرا پند یار نیست
اینجا ستارگان خدا  گریه میکنند
من ساز بی‌ کسم که نوازنده‌ام نبود
بر بام ما ، چلچله‌ها گریه میکنند
باور نمی‌کنید که در روز و در غروب
گلهای باغ ، در دل‌ ما گریه میکنند
آی‌ دل‌ برو که باور مارا فروختی
در پیش ما ز درد ،مهر و صفا گریه میکنند
دلخسته ایم و یار به نازش نشسته است
در این مکان همه،ز شرم خدا گریه میکنند
یاران عشق بر دل‌ ما سنگ میزنند
از درد خویش  پیش شما گریه میکنند

Samstag, 7. Juni 2014

دنبال صدا نگرد
در همین نزدیکیها  شکتسته است
صدای شکستن بال گنجشک را
همه نمیتوانند بشنوند
یا ببینند
به ویرانه عادت دارم
و از ترحم نفرت
نمی‌خواهم  
باور کن 
بالهایم آزار دهنده اند
پرواز را فراموش می‌کنم
من به ویرانه عادت دارم