Freitag, 28. Februar 2014

از یخ برون زده
از سنگ سر زده
گلهای قاصدک
وقت رسیدن است
پیغام‌ها کجاست
هر جا نرو
هرجا ننشین
با خود مرا ببر
تا راههای دور
همراه من بمان
تا انتهای  نور
گلهای قاصدک
تاریک میشود
شب‌های زندگی‌
بی‌ تو برای من
با با د  میروی
خالی‌ نکن مرا
از خاطرات عشق
با چاله یی ز گور

Mittwoch, 26. Februar 2014

گر‌ از خرابه‌های قلب من 
یک روز گذر کند خدا
بدون  هیچ پرسشی 
خودش خراب میشود
از آن نکرده ، کرده‌های او
اگر به اشک‌های قلب من
چو بی‌ نظر
نظر کند خدا
دو چشم او 
بدون هیچ بارشی 
 پر آب میشود
از آن  نکرده، کرده ی او
اگر  با اه‌های سرد من
کدام به دم کشیده ام
دمی خطر کند خدا
خودش نفس نمی‌‌کشد
گناه‌های عاشقی
همه ش صواب میشود
از آن نکرده ، کرده ی او
(حاکمی)

Freitag, 14. Februar 2014

از وقتی‌ که در داشت آسمان فکری تو
خورشید از غرب طلوع کند
مطمئن هستم که عقربه‌های ساعت هم
بر عکس خواهند چرخید
و زمان  به عقب بر خواهد گشت
...من نمی‌توانم همراه تو 
برگردم
عادت به سادگی‌ دارم
خیلی‌  ساده
ساده ی ساده

Dienstag, 11. Februar 2014

از عاشقان دیر شکایت نمیکنند

رسمی‌ است در دل‌ دیوانگان عشق

Samstag, 8. Februar 2014

ز کی‌ بهار می‌رسد
گلی خمار می‌رسد
به چشم انتظار  من 
هوای یار می‌رسد
بیا که بلبل دلم
نشسته با دلی‌ خموش
به لحظه‌های عاشقی
نسیم یار می‌رسد
بگو که یار من تو یی
هزار ساز من تو یی
بگو کجا روم کجا
ندای یار می‌رسد
شکوفه‌های عشق را
تو آفتاب  رحمتی
به زیر پای خود نگر
یقین بهار می‌رسد

Mittwoch, 5. Februar 2014

دل‌ خوش از این بودم که 
آیینه  صادق‌ترین ، من است
اما
 ندانستم که...
اشک چشم چپم را
از چشم راستم می‌‌بینم
و لبخند ،سمت راست را
در طرف چپ
در طول عمرم  دلبسته  آیینه بودم
 و دوستی‌ و راستی‌ را از او خواستم
نمیدانام که  بگویم
سلام  بر خاک و سنگ 
یا که آیینه

Dienstag, 4. Februar 2014

از روی شاخه یی که با ریشه‌ام بودم
مرا چیدی
در گلدان بلورینی گذاشتی‌
در گوشه یی  از اتاق گذاشتی‌
حالا که  اسیرم
و به آب و نور محتاج
از من دریغ میکنی‌
می‌ترسی‌
که با رسیدن  به آنها
دوباره ریشه بزنم