Dienstag, 12. Februar 2013


ستاره یی زتب، که خفته یی زخواب
و خواب را به خود حرام کرده یی
بهار سر زده است
سری برار
که غنچه یی زنو گًل بهار به پای تو نشسته است
سری برار
که سوز و یخ،به عشق گًل نشستنت
،به عطر و عشق و بوی تو،به سوی تو عروج کرده است
ستاره ات به فصل رویش زمان،به چشم‌های منتظر نگاه میکند
که امده بهار،،،،،به دست و پای دار
چه رنگ‌های رنگ برنگ،و پاششی زبهترین عطرها
به لب لبان غنچه ها
و قادسک چه مژده میدهد
به هوش میرساندش
و بال میزند
به شانه‌‌های عشق میرسد
و او نگاه می‌کند که بال میزند برای عشق
برای یک فرود ناز
به سر زمین راز
وطن به سوی تو 
که خود ترانه یی و راز

Keine Kommentare: