Mittwoch, 13. Februar 2013


خسته از عطر گًل کاغذ ام
گًل سرخ بوی شقایق میداد
جغد آواز قناری میخواند
گًل خرچنگ جبین را پر کرد
شوکران همچو عسل شیرین شد
تو ببوس با لب خشکت این خاک
در پی‌ زایش آب از مهتاب
مرز امید مرا باز کنید
تا که فریاد زنم
گًل داودی من پر پر شد
گًل اطلس خشکید
ماهی‌ از ترس نفس را بلعید
از بنا گوش دلی‌ در تب و تاب
ریخته است خونی پاک
درب این خانه شکسته است به آب
می‌رسد از دل‌ شب تاریکی‌
منتظر بر لب این چشمه خشک
نور چشمان هزاران بی‌ تاب

Keine Kommentare: