Donnerstag, 30. Oktober 2008

گفتا که، قصه ی ما رشته غم است
درلابه لای اشک دو پروانه همدم است
آهسته می روم که، دمی را خبر کنم
نجوا به گوش دوست که، گوشی خبر کنم
گویند قصه دیروز نیست ... شد
رنگی ز خاک گیرم و خاکی بر سر کنم
این لاشه را که، بر سر دستان گرفته اند
بار گناه کیست که، این سان سفر کنم
در غربتم ببین چه غریبانه می روم
در زیر خاک عزت خود را دگر کنم
نامی به یاد نمانده ولای عشق
عشق وطن برای وطن سیم و زر است



گون

Keine Kommentare: