بعد سرمای زمستان
بعد طوفان کویر
بعد پرواز هزاران زاغک لنگان
از سیاهی مثل قیر
سر در آورده گَوَن
شده ساکن دردشت
دشت خالی از آب
مایه از خاک کویر
همچوسنگی در زیر
تا که، چَلپاسه ی دشت
نفسی تازه کند
گَوَن سایه کویر
گَوَن دیگر دشت
یک کمی دورتر است
خسته از خشکی آب
گوژپشت از باد است
زخم بر گردن او از ریگ است
گوشوارش سوراخ
اما، او مانده به دشت
تا نگویند بیابان برهوت
خالی از این گَوَن است
بعد طوفان کویر
بعد پرواز هزاران زاغک لنگان
از سیاهی مثل قیر
سر در آورده گَوَن
شده ساکن دردشت
دشت خالی از آب
مایه از خاک کویر
همچوسنگی در زیر
تا که، چَلپاسه ی دشت
نفسی تازه کند
گَوَن سایه کویر
گَوَن دیگر دشت
یک کمی دورتر است
خسته از خشکی آب
گوژپشت از باد است
زخم بر گردن او از ریگ است
گوشوارش سوراخ
اما، او مانده به دشت
تا نگویند بیابان برهوت
خالی از این گَوَن است
گون
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen