Donnerstag, 18. April 2013


باور  کوه  از دشت 
یا که باور دشت از کوه 
شعرم به دامن صحرا چو قأیقی است
اینجا چه ناله یی است که در سینه می‌تپد
این سینه چاک کوه که در دشت خفته است
باور نمیکند که در او روح خفته است
سازی که دشت بر لب این کوه  میزند 
رخسار کوه با لب اندوه  خفته است
دریاب  یار غریبم  مرا چوکوه
ور نه خرابه یی است که در روح خفته است

Keine Kommentare: