Freitag, 30. September 2016

تو کنارم باش ،تا دنیا  نچرخد ساعتی‌ یا روز و ماهی‌
هر کسی‌ دیگر رود راهی‌ ، نگردد چرخ چاهی
زورقی را ساختم  من از پری و از نگاهی‌
 ساحلی را می‌شناسم دور تر از کوره راهی‌
تو کنارم باش ،تا دل پر نگیرد سوی  بندی
بال را میگیرم از پایم ،نیفتد  توی چاهی
هر چه را گفتم ، شنیدی و صبوری بود و صبر 
سایه ی مهرت وجودم را به پوشانده است گاهی‌
تو کنارم باش ،تا افلاک  باشد زیر پایم
چرخ زرینی بسازم در فرای  آن سیاهی
تو کنارم باش تا هرگز نمیرم در وجودم
با تو هستم، تا که دنیا یی بسازم در نگاهی‌
مزدا

Keine Kommentare: