Sonntag, 12. Oktober 2014


شبهای بی‌ تو بودنم
شبهای سرد من شده
لبهای خشک و تشنه را
باید که سیرابش کنی‌
آغوش‌‌های سرد من
پژمرده‌ مرده است از بی‌ کسی‌
زمزمه‌های سرد را
باید که تبدارش کنی‌
من مانده‌ام در دام غم
عطر تنت آرام من
در خواب عشقت مست مست
باید که بیدارش کنی‌
در ابر‌های تیره تر
انگار برق روشنی است
پر التهابم در سکوت
باید که دیدارش کنی‌
جام سکوتم را بنوش
رنگ هوایم را بپوش
سازی بزن از جنس دل‌
باید که دادارش کنی‌
(حاکمی)

Keine Kommentare: