Samstag, 9. April 2016

بیا بنشین کنار من درخت باورم گم شد
تو هم از سقف بالای شفق از دور می‌‌آیی
گناهی را ندیدم در سفر با ماهی‌ دریا
به آب تلخ دریا هم دمی با نور می‌‌آیی
اگر از آفتاب عشق روزی همسفر یابم
شراب عشق می‌نوشم ،تو هم از حور می‌‌آیی
هوای روزگار عشق ،پیری را نمیداند
فراموشم نکن، شاید تو هم با نور می‌‌آیی
در آن راهی‌ که میرفتم ندیدم باوری همدل
به ساحل می‌رسد آوارگی ،گر‌ جور می‌‌آیی
مزدا

Keine Kommentare: