Sonntag, 15. März 2015


اگر اسیر دست تو هستم کجا توانم رفت
اگر رفیق دام تو هستم کجا توانم رفت
مپرس از دل‌ بیمار من سراغ کسی‌
خمار قبله جام تو هستم ،کجا توانم رفت
سفر برای نگاه تو در اوج آسمان کردم
خراب کوی و بام تو هستم کجا توانم رفت
به بوی زلف تو مستم ، بهشت دامن توست
چنین اسیر به کام تو هستم کجا توانم رفت
(حاکمی)

Keine Kommentare: