Sonntag, 11. Januar 2009

بیهوده رفته ام ره صد ساله را به شب
در انتهای راه رسید جان من به لب
بهتر که، خوش کنم دل خود را به حال خویش
ساعت کنم به روز وهر لحظه اش طَّرَب
سالی هزار روز شمارم چو آفتاب
نورسپیده را بکشانم به نیمه شب
من مست حال خویش شوم هر چه باد، باد
شیرینی شراب بسازم از آن رطب


گون

Keine Kommentare: