منم آن ساقی بی جام
که، مستی به گرفته است
زجام تهی ام کام
من ندانم
که، چه راهی بروم
در شب بی نام
ویا سربه بیابان
و بسازم
زگل خام
دستم به شکسته است
به سنگی که، پریده است
دو سر تیز
از این بام
منم آن ساقی ناکام
چه، بی جام
چه، با جام
که، مستی به گرفته است
زجام تهی ام کام
من ندانم
که، چه راهی بروم
در شب بی نام
ویا سربه بیابان
و بسازم
زگل خام
دستم به شکسته است
به سنگی که، پریده است
دو سر تیز
از این بام
منم آن ساقی ناکام
چه، بی جام
چه، با جام
گون
 
 Posts
Posts
 
 
 

 
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen