ای که از غافله عشق جدا افتادی
لذت عشق ندانی به خطا افتادی
هرکه بیمار شود دست به دامان خداست
روی پیشانی خود بین بکجا افتادی
سفر عشق پر از لذت نا کامی هاست
نشکند بال دو عاشق چو زپا افتادی
گر نشینی خطری نیست ولی عشقی نیست
نقش دل را چه کنی از دل ما افتادی
میروم تا که زنم بند به بند دل خویش
گرمی عشق چو با بند وفا افتادی
(مزدا)
لذت عشق ندانی به خطا افتادی
هرکه بیمار شود دست به دامان خداست
روی پیشانی خود بین بکجا افتادی
سفر عشق پر از لذت نا کامی هاست
نشکند بال دو عاشق چو زپا افتادی
گر نشینی خطری نیست ولی عشقی نیست
نقش دل را چه کنی از دل ما افتادی
میروم تا که زنم بند به بند دل خویش
گرمی عشق چو با بند وفا افتادی
(مزدا)
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen