Mittwoch, 3. August 2016

گیرم که روزگار بکام من و تو نیست
کامی‌ ز روزگار نگیریم، چونکه نیست
خود روزگار گشته که کامی‌ ،به او دهیم
بر ما چه غم که،غم روزگار نیست
هر کس که در خیال نگاهی‌ به ما کند
بال پرنده یی شویم ،که از روزگار نیست
از غنچه گل شویم،به لبخند یارمان
شمشیر سربدار ،که با روزگار نیست
از خرقه ی زمان چو ننوشیم زنده ایم
ژولیده عاشقیم،که خود روزگار نیست
مزدا

Keine Kommentare: