Dienstag, 2. Juni 2015


من از درد صبوری میدهم جان
که تا جانی ز جانان گیرد این جان
نخندد غنچه یی تا گل بروید
گلی‌ از غنچه ی جان گردد این جان
صفای جویباران آب پاک است
به پای دوست ، پاکی می‌دهد جان
خزان رنگها را ساز میزد
چه رنگی‌ را خزانم می‌دهد جان؟
(حاکمی) مزدا

Keine Kommentare: