Dienstag, 26. Januar 2010

اهل لوتم
زاده ی خاک کویرم
چشم هایم برنمک ها دوخته است
سینه ام چون دشت آنجا سوخته است
آفتابش کاروانی گشته است
قرن ها برعمر او هم رفته است
سوته ی اسپند دارد، دشت لوت
جای گندیدن ندارد دشت لوت
چهره اش گاهی غبار آلوده است
ابرهای آسمانش سوخته است
زاده ی کوی کویرم
چشم شب هایش ستاره است
خاک پاکش پاره پاره است



گون

Keine Kommentare: