من و غوک سحر خیزم
نشان آفتابی را
که در کنج لب بام است میدیدیم
چو غوکام رفت
غوک دیگری را من نمیبینم
و تنهایی به دنبال نشان آفتابم من
تو میایی به آغوشم
چو غوکام رفت
شاعرهمان اشعار اسکنبیل هستم و برگرفته از کسی، مطلبی و کتابی نیست
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen