گر نشانم را ندارم من بیاد
دادهام کلّ نشانم را به با د
شمع را از شعله اش پندار هست
شعله شمع اش ز تاریکی مباد
با د اگر باشد نسیمش روح زار
بخشد اورا صد غبار از گرد با د
چوب سوزان گر که خاکستر شود
از نشان چوب چیزی کم مباد
ساحل دریای خورشید است ترا
آنکه دریای نشانش یاد با د
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen