Freitag, 28. April 2017

از بردگان سکوت
چه باید خبر رسد
از خفته‌ها به خون  
بی‌ شک ثمر رسد
اینجا که دامن خورشید میدرند
آتش خبر رسد
من در کجای این تن‌ بی‌ هوش مانده ام
گر خاک سر رسد
مزدا

Dienstag, 25. April 2017

چه کسی‌ میاید
چه کسی‌ همراه است
تا لب واژه تلخ
که زنیم بر لب بی‌ ساحل نور
غرق در خویش  بجامانده ز صبح
چه کسی‌ بوسه‌ زند بر مهتاب
هیچ کس نیست بجز همراهم
این دلم خون شده از این همه خواب
مزدا

Samstag, 22. April 2017

روزگاری است در این شهر نمور
مردمانش ،کر و کور
در بدر در پی‌ یک لقمه ی نان
بی‌ نشان تر از مور
خسته از سایه ی با د
غرق در جهل و غرور
در بهشتی که به دوزخ ماند
با رضایت در گور
مزدا

Montag, 10. April 2017

از خجالت چه کنم در ر‌ه این دام بهشت
بهتر آن است که سر را بنهم بر غم خشت
تکیه بر من نکن ‌‌ای حاصل خورشید خدا
پس کجا رفت خدا، تا که ببیند من و ما
مزدا

Samstag, 8. April 2017

من و تو اشک   دریاییم
که در آن شوره زار تلخ افتادیم
نه بذری  که بروید در بهار ما
نه رویش در سحرگاه  خیال ما
اگر باران  بود رحمت
چرا این سرزمین خشک را 
هرگز بهاری نیست
مزدا

Freitag, 7. April 2017


کاسه صبر مرا کاسه عمرم نکنید
ناخدا گرکه خطا نیست مرا صبر بده
صاحب شادی و غم این دل افتاده به خون
ساقه نسترن از خار پر است صبر بده
هر قدم در ره میخانه ثواب است وصواب
جرعه جام مرا پر کن و با صبر بده
من هراسی نه زاتش نه دوزخ دارم
روز و شب مستم و مستانه مرا صبر بده
 مزدا

Dienstag, 4. April 2017

از بس که بوسه‌ زدم بر نقاب عشق
افتاده‌ام  ز پای که بینم سراب عشق
دیروز تشنه‌ چو خار بیابان و در کویر
امروز سر بدار  بنوشم شراب عشق
بی‌ بال پر کشیدم و  رفتم چو ماهتاب
این کاسه خیالی ما شد پر آب عشق
مزدا