باور کوه از دشت
یا که باور دشت از کوه
شعرم به دامن صحرا چو قأیقی است
اینجا چه ناله یی است که در سینه میتپد
این سینه چاک کوه که در دشت خفته است
باور نمیکند که در او روح خفته است
سازی که دشت بر لب این کوه میزند
رخسار کوه با لب اندوه خفته است
دریاب یار غریبم مرا چوکوه
ور نه خرابه یی است که در روح خفته است
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen