شعرم به دامن صحرا چو قایقی است
در داشت سینهام غم طوفان عاشقی است
با من وفا نکرده جفا میکنند رفیق
افسوس سایه نیزار ، عایقی است
اینجا که پشت پرده شب پردهها کشند
خورشید گمشده پی مینای عاشقی است
در جنگلی به وسعت دریا ی آفتاب
دستم نمیرسد که بگیرد . مراقبی است
بر تو سلام عشق از این راه دور با د
بنگر که زیر پای تو من چون شقایقی است
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen