وای از گردش این چرخ غریب
هوشم از دست برفت
جای مهتاب در این شا م غریب
نور و هنگامه خورشید کجاست
شب شبها و نویدی از دور
تو بمان چل چلهها میآیند
چشمها را در ستاره بارند
نور آنجاست که میثاقی هست
ذره یی نور در او باقی هست
Abonnieren
Kommentare zum Post (Atom)
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen