بیاد شاهپور علیرضا در چهارمین سالگشت پروازش
هرگز گمان مبر که فراموش میشوی
با شعلههای سرکش عشقت به مام مان
پیر و شکسته و خاموش میشوی
هرگز سحر نگردد در باور زمان
جز تا غروب نور
بعد از سیاهی شبهای زندگی
با یک طلوع دیگر خورشید
در باور همه
تو یکه تاز و وجهه چاووش میشوی
سردار سربدار
زمان ناگزیر تو است
بی نام تو ،امید شکسته است در قفس
همراه پشتهای خمیده ،ز درد و رنج
با بستر خزر ،تو هماغوش میشوی
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen