دیشب نیامدی تو عزیزم سراغ من
مهتاب آمد و دیده است داغ من
من در خیال دیدن تو شهسوار عشق
پرسان زهر که، داد نشان از چراغ من
مهتاب آمد و دیده است داغ من
من در خیال دیدن تو شهسوار عشق
پرسان زهر که، داد نشان از چراغ من
دیدم هزارها گل خوشرنگ را به چشم
اما تو نو گلی که، نشستی به باغ من
گرسال و ماه منتظر دیدنت شدم
از خستگی نگو که، تو گشتی و فراغ من
حالا که، رفته ای تو ز پیشم چه می کنی
آیی به خواب تا که، ببینم چراغ من
اما تو نو گلی که، نشستی به باغ من
گرسال و ماه منتظر دیدنت شدم
از خستگی نگو که، تو گشتی و فراغ من
حالا که، رفته ای تو ز پیشم چه می کنی
آیی به خواب تا که، ببینم چراغ من
گون
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen