اله در بیمار جولان میدهد
اشکها را هم چوو باران کرده ایم
ساکتیم و ساکن کوی بهار
درد را در چشم پنهان کرده ایم
برگهای نازک انگور را
خمره انگور رندان کرده ایم
جنگل انبوه را سوزانده ایم
کوه را غول خیابان کرده ایم
مزدا
شاعرهمان اشعار اسکنبیل هستم و برگرفته از کسی، مطلبی و کتابی نیست
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen