از کوچههای شهر ما بوی شراب میرسد
بر آفتاب سبز ما ، بوی سراب میرسد
این خندههای عاشقان راهی عشق شدن اند
از چهره ی کبوتران بوی عذاب میرسد
در دامن شکسته ی خاک سبک گشتیه ی ما
از ترکش نگاه ما بوی عقاب میرسد
با آن قدمهای برون رفته ز دامان فلک
از همدل لاله ی دشت بوی حباب میرسد
سرنکشم به هر دری، چونکه برویم بسته است
از خالق هستی ما بوی رباب میرسد
(حاکمی)
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen