اگر اسیر دست تو هستم کجا توانم رفت
اگر رفیق دام تو هستم کجا توانم رفت
مپرس از دل بیمار من سراغ کسی
خمار قبله جام تو هستم ،کجا توانم رفت
سفر برای نگاه تو در اوج آسمان کردم
خراب کوی و بام تو هستم کجا توانم رفت
به بوی زلف تو مستم ، بهشت دامن توست
چنین اسیر به کام تو هستم کجا توانم رفت
(حاکمی)
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen