من ندانم سفرم تا به کجا خواهد کشید
این دل ساکت و آرام چه ها خواهد شد
آفتاب از تب عشقم چه غروبی دارد
دست یخ بسته ی من سرد رها خواهد شد
از کجا تا به کجا آمده ام پای به پای
سوسن و سرو چمن باد هوا خواهد شد
گر شوم من ز خزان خشک و چروکیده ی دوست
سنگر عشق از این ناله جدا خواهد شد
صاحب دل نشوی گر نستانی دل دوست
می روم در پی دل سوی خدا خواهد شد
این دل ساکت و آرام چه ها خواهد شد
آفتاب از تب عشقم چه غروبی دارد
دست یخ بسته ی من سرد رها خواهد شد
از کجا تا به کجا آمده ام پای به پای
سوسن و سرو چمن باد هوا خواهد شد
گر شوم من ز خزان خشک و چروکیده ی دوست
سنگر عشق از این ناله جدا خواهد شد
صاحب دل نشوی گر نستانی دل دوست
می روم در پی دل سوی خدا خواهد شد
گون
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen