جنس من از شیشه است
گر چه سنگی است ز سنگ
در گدازی جوشان
شدهام تنگ بلورین دوتا ماهی ریز
یا که از پنجره ی خانه ی تو نور رسانم به همه
یا که آن عینک بشکسته ی آن مرد فقیر
نشکن با زدن ضربه به من، جنس مرا
نشکن
سنگ به نور آغشته است
نه شکن دنیا را
که من ازشیشه ی قلبم به توها مینگرم
در نگاهت گم شد
قاصدک با همه ی پرهایش
چون تو سنگی هنوز
باور تو بشود یا نشود
فاصله تا خورشید
یک نگاه است از شوق
تو هم از پنجره خانه ی من
بوسه یی بر خورشید
و نزن سنگ به سنگ
مزدا
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen