به آهنگی بدل کن تو مرا
تا ساز گیتی را به ساز ارم
خروسه نور خورشیدی به به ناز ارم
به آهنگی که جان را دور ترها بر زبان ارم
غزلهایم چو آهنگی کهنسال است
و تو جان غزل باش از نسیم خفته در ساحل
سرایم را سراب عشق در جوش است...
به آهنگی بدل کن تو مرا
تا از نوای آرزو ها
من بکارم،لاله عشاق را
در آن کویر آسمان خسته ی تنها
تا گل بباراند
بجای ژاله یخ بسته در آتش
چه هنگامی بهار آید؟
(حاکمی) مزدا
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen