آی عارفان عاشق آید بر بر من
تا دل کنم چو فرشی در پیش پای یاران
آنانکه بی وفایند گم گشتگان راهند
بر خیز آی دل من چون ابر و با د و باران
پر کن پیالهام را تا میرسد به جانم
چشمان مستت آی دوست فصلی است در بهاران
بنشستهام به پایت تا روز آخرینم
بر دار سازمت دل تا او رسد به سامان
بی هوش و پایکوبم در عطر یاس رویش
آغوش عشقت آی دوست جان میدهد به جانان
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen