شمع عمر من اگر خاموش است
شمع یاد تو مرا می سوزد
گریه ی شمع ز چشمان من است
شعله اش از لب من می سوزد
سر به زانوی تومن خاموشم
راز غم زمزمه را می سوزد
درخیالی که، از آن نالانم
دل سنگی ی زمین می سوزد
جای خون در رگ تو سنگ مذاب
از تبم نیمه ی جان می سوزد
شمع یاد تو مرا می سوزد
گریه ی شمع ز چشمان من است
شعله اش از لب من می سوزد
سر به زانوی تومن خاموشم
راز غم زمزمه را می سوزد
درخیالی که، از آن نالانم
دل سنگی ی زمین می سوزد
جای خون در رگ تو سنگ مذاب
از تبم نیمه ی جان می سوزد
گون
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen